بیمار عشقم...........
زیر اندوه همان بارانم که سالهاست بر گونه هایم می بارد .
در روزگاری که آرزوهایم را گم کرده ام.
تنها و سرگردان..در زیر باران ..بدون همدرد و بدون همراه.
گاهی افتان و خیزان در بیابانی خاموش و گاه حیران روزگار.
قرار نیست دیگر بهار باشد لحظه ای شاد می شوم و زود می گذرد
. جایی که تو نباشی ماتم کده ای بیش نیست .
اینک باز قلم به گردش در آمد.
بیمار عشقم.
گاهی با یک شقایق گاهی .
با یک دل تنگ..
دل تنگی که پس از بارش باران از نفس می افتد .
می سوزد در کوی غم .
میشکند و توبه میکند.
گر ز دیده برون رفتی .
دل را چه کنم.